بازگشت به صفحه نخست > ادبيات پايداری > علیه فراموشی
علیه فراموشی
منیره برادران
پنج شنبه 18 مارس 2021

مقدمه
”وظيفه حقيقت گوئي كاري است بي پايان و احترام به اين وظيفه با پيچيدگياش تكليفي است كه هيچ قدرتي نمي تواند از آن صرف نظر كند مگر با تحميل سكوت بردگي.”
يادآوري گذشته سياه و دردناك و چالش با آن در جوامعي كه دورههاي جنگ، سركوب، كودتا و ديكتاتوري را پشت سرگذاشتهاند، پروسهاي سخت و بغرنج است. براي كساني كه دردها را تجربه كرده اند، يادآوري گذشته به معناي حس دوباره آن است و براي ديگران كه با بي تفاوتي يا بي خبري نظاره گر رويدادها بوده اند، آگاه شدن از رنجهاي ديگران خالي از درد و احساس گناه نيست.
برخي بر اين نظر هستند كه گذشتهاي را كه در آن هيچ شكوه و افتخاري نيست و برعكس سراسر سياهي و ويراني است، بايد به فراموشي سپرد. استدلال ميكنند كه زنده كردن گذشته، دردها را تازه مي كند؛ به شكاف و كينه در جامعه دامن مي زند و عده اي را عليه عده اي ديگر برميانگيزد. ميگويند قربانيان كه ديگر زنده نخواهند شد پس چرا با يادآوري آنها، كساني را كه سهمي را در ايجاد آن نداشتهاند و به ويژه نسل جوان را مايوس و سرخورده كرد. بايد رو به آينده داشت.
عموما كساني اين نظر را نمايندگي مي كنند كه روشن شدن گذشته موقعيت و منافع شان را سخت تهديد مي كند. چيزي را كه آنها به عنوان راه حل جا مي زنند، در واقع نه راه حل، بلكه راه فرار است. اما كسان ديگري هم هستند كه ترجيح ميدهند زخم هاي گذشته سرباز نكند. اينها نه به خاطر تهديد مقام و موقعيت- چه بسا كه خود آنها از گذشته لطمه و رنج ديده باشند- بلكه به دلايل ديگري از روشن شدن حوادث سياه و در خفا مانده گذشته ترس و واهمه دارند: ترس از انتقام و از هم پاشيدن صلح آرامش در جامعه.
در حاليكه يادآوري و چالش با گذشته به خودي خود عاملي نيست كه به شكاف و كينه در جامعه دامن بزند. كينه و شكاف حاصل گذشتهاي است كه بر آن تنها خشونت حاكم بوده و با سكوت و ناديده انگاشتن از بين نميرود. براي غلبه بر بغض و كينه، ابتدا بايد همه ناگفتهها گفته شود. بدون درگير شدن با ميراث گذشته نمي توان پايه هاي جامعه مبتني بر حقوق مدني را بنا نهاد. اگر گذشته به حال خود رها شود، شبح آن هميشه بر حال و آينده سنگيني خواهد كرد. مطمئنا اين چالش بدون بحران و رو در رو شدن اقشار مختلف جامعه و ايجاد تنش – حداقل براي زماني- ميسر نميشود و اين، پروسهاي است طولاني و دردناك، كه كل جامعه در آن درگير ميشود. براي ايجاد تعادل و برقراري صلح و آشتي در جامعه اين دوران هر چند ناگوار را بايد از سرگذراند. از طريق شناخت و درگير شدن با حق كشيها و بيعدالتيهاي گذشته ميتوان اميد داشت كه در جامعه خودآگاهي متكي بر حقوق بشر پرورش يابد. اين خودآگاهي شايد بتواند باعث پيشگيري از تكرار حوادث سياه گذشته شود. وگرنه چگونه ميتوان مطمئن شد حادثهاي كه ديروز اتفاق افتاده، فردا تكرار نشود. آينده بر روي گذشته بنا ميشود. شايد بتوان گذشته را با هزار حيله و سياست از امروز جدا كرد اما فراموشي آن غيرممكن است.
كساني كه روشن شدن حوادث دردناك گذشته و شناساندن عاملان آن را باعث شكاف در مردم مي بينند و بر عفو و آشتي تكيه مي كنند، بايد بدانند كه هرگز بدون درگيرشدن با گذشته، روشن شدن حقيقت، دادخواهي و اجراي عدالت نه ميتوان بخشيد و نه آشتي را در جامعه برقرار كرد. قربانيان چگونه مي توانند ببخشند بي آنكه بدانند چه كسي و چه چيزي را بايد بخشيد. آشتي بدون از سرگذراندن اين پروسه چالش به امري صوري تبديل ميشود و ميتواند در سربزنگاهها بار ديگر به زنده شدن خشونت بيانجامد. ريچارد گولد استون، رئيس تريبونال بينالمللي يوگسلاوي و رواندا، در اين باره هشدار ميدهد:
”ناديده گرفتن يا وارونه جلوه دادن نقض حقوق بشر اقدامي خطرناك است و هر جامعه اي كه آن را مي پذيرد دير يا زود بايد بهاي آن را بپردازد“.
چه بسا ميل عمومي جامعه، به ويژه نسلي كه خود در آن حوادث حضور داشته، خواهان دامن زدن به آن نباشد. ممكن است حتي اين گرايش چنان قوي باشد كه بتواند حداقل براي مدتي سياست فراموشي را بر جامعه حاكم كند. اما گذشته اي كه مثل زخم باز باشد، در هر فرصتي سربرميآورد و خود را بر حال تحميل ميكند. پروسهاي كه در آلمان غربي بعد از حكومت نازي اتفاق افتاد. پس از بيست سال سكوت، نسل دوم ديگر سكوت و فراموشي را برنتافت. بعد از ١٩٦٨، كه جنبش جوانان و دانشجويان تابوها را درهم شكست، پروسه درگير شدن با گذشته و بحث تقصير جمعي در اين كشور سربرآورد و روز به روز شدت و عمق بيشتري يافت. گذشته زماني به تاريخ سپرده ميشود كه جامعه هم از نظر احساسي و هم از جنبه تفكري از آن فاصله گرفته باشد. به اين معنا كه رنجهائي كه قربانيان از سر گذرانده اند، به مفهوم واقعي به گور سپرده شود و ديگر اينكه جامعه تفكر و فرهنگ استبداد گذشته را به نقد كشيده باشد.
اما آيا چالش با گذشته، براي زنده كردن رنجهاي گذشته است يا هدف ديگري دارد؟ اين كار چگونه بايد صورت گيرد؟ چه درسهائي مي توان از گذشته آموخت؟ چگونه ميشود از تكرار گذشته جلوگيري كرد؟
اينها پرسش هائي هستند كه در دو- سه دهه اخير مردم كشورهاي مختلفي با آن درگير بوده و هستند. جهان در سالهاي گذشته شاهد فروپاشي حكومتهاي مستبد و تلاش براي ايجاد جوامع مبتني بر حقوق مدني، به ويژه در آمريكاي لاتين بوده است. همراه با اين تغييرات، در اين جوامع بحث و پرسش در رابطه براي شناساندن جنايتهاي گذشته و مقابله با انكار تاريخ دردناك و پر كشمش گذشته سربرآورد. براي اين جوامع روشن بود براي آنكه بتوان از گذشته سياه خود عميقا فاصله گرفت و از حضور سنگين آن رهائي يافت، ابتدا بايد زخمهاي گذشته شكافتهشود. درگير شدن با گذشته تنها تسويه حساب بين قربانيان و عاملين زخمها نيست. اين كار با سهيم شدن كل جامعه و نهادها در آن، بايد به يك گفتمان اجتماعي تبديل شود. كاري كه اساس و ضرورت تشكيل كميسيون حقيقت را نشان ميدهد.
تجربه شكل گيري كميسيون حقيقت در كشورها حكايت از آن دارد كه طرح اين مسئله مستقل از نحوه تغيير حكومتها بوده است. امروز هم در هر جامعه اي كه حقوق بشر در آن بشدت زيرپا گذاشته ميشود، مستقل ازاينكه تحول سياسي آتي مسالمت آميز باشد يا قهرآميز، طرح كميسون حقيقت سربرمي آورد. در بعضي كشورها موضوع برخورد با گذشته و خواست تشكيل كميسيون حقيقت، از همان ابتداي پروسه انتقال، يعني در مذاكرات صلح و توافق بر سر نحوه انتقال جامعه به دموكراسي در دستور روز قرار گرفت. مانند السالوادور، گواتمالا و نيز بسياري كشورهاي آفريقائي. در جاهاي ديگري، مثلا در شيلي و آرژانتين كميسيون حقيقت پس از گذار جامعه از يك دوره ديكتاتوري نظامي به دموكراسي شكل گرفت. اگر حكومت جديد از درگير شدن با مسئله پاسخگوئي به گذشته ابا داشت، مخالفان بر سر تشكيل كميسيون حقيقت به حكومت فشار آوردند به ويژه در جاهائي كه آمار قربانيان نشان هولناكي فاجعه بود.
امروزه دولتها در چارچوب قوانين بين المللي ناگزير به تن دادن به تشكيل كميسيون حقيقت هستند. طرفداران حقوق بشر و مدافعان حقوق قربانيان با استناد به ماده 19 بيانيه جهاني حقوق بشر و همچنين به ”منشور آفريقائي حقوق بشر و انسانها“ بر ”حق حقيقت“ تكيه مي كنند. اين بيانيه ها بهره مندي و كسب اطلاعات را حق هر فردي مي داند و مي توان از آن چنين استنتاج كرد كه اطلاع يافتن از حقيقت، مثل حق آزادي بيان و عقيده از حقوق شهروندي است. مدافعان ”حق حقيقت“ معتقدند كه اين حق بازماندگان، خانواده هاي ناپديدشدگان و اعدام شدگان و نيز حق كل جامعه است كه بدانند حقيقت چيست و خواستار محاكمه و مجازات عاملين نقض حقوق بشر شوند. اين حق بخش جدائي ناپذير حقوق جهاني بشر و حقوق مدني است. همانگونه كه دولتها ناچارند به بيانيه جهاني حقوق بشر متعهد باشند، همچنين وظيفه دارند كساني را كه اين حقوق را پايمال مي كنند، به جامعه بشناسانند و مجازات كنند.
با بهره گيري از حقوق و قوانين بينالملل و فشارهاي جهاني به دولتها براي پيگيري حقيقت يابي، ميتوان اميدوار بود كه در هر كشوري كه زماني حقوق بشر بطرزي وحشيانه زير گرفته شده است، كميسيون حقيقت ايجاد شود. با اينهمه در خيلي از كشورها، حتي پس از سقوط ديكتاتوري ها و پايان جنگهاي داخلي، گذشته به حال خود رها شده است. و در تعدادي از كشورهائي هم كه دولتها به كميسيون حقيقت تن داده اند، به دليل حضور و نفوذ نيروهاي سركوبگر سابق اين كميسيونها با انبوهي از مشكلات و محدوديتها روبرو بودهاند.
بهرغم دستاوردهاي بزرگي كه كميسيون حقيقت در كشورهاي مختلف و در مرحله گذار از ديكتاتوري و استبداد به جوامع مدني داشتهاست، نميتوان آن را درمان همه دردها دانست. آنها تاثيراتي معين و در حوزه هائي معين دارند و بايد با ديگر فعاليتها و تشكلها تكميل و همسو شوند. بدون فعال بودن ديگر نهادهاي حقوق بشر، مطبوعات آزاد و به ويژه بدون حضور و تجمع خانواده هاي قربانيان جنايتهاي گذشته، كميسيون حقيقت عقيم مي ماند.
در اين كتاب سعي شده است تجربه كشورهاي مختلف در برخورد و چالش با گذشته مورد بررسي قرار گيرد. پرسشهائي كه اين كشورها با آن گير بودند، دير يا زود مسئله جامعه ما هم خواهد بود. شناخت راههائي كه آنها برگزيدهاند و آشنائي با تلاشهاي موفق و ناموفق آنها ميتواند براي جوامعي مثل جامعه ما، كه با گذشته سياه و دردناك خود هنوز درگير نشده اند، ضروري و آموزنده باشد. با اين اميد كه آشنائي با تجربه ديگران به اين بحث و تامل ياري كند و افقي را به روي ما بگشايد، به نوشتن اين كتاب مبادرت ورزيدهام.
تجربه كميسيون حقيقت در كشورهاي مختلف، كه بررسي آنها محور اصلي كتاب را تشكيل مي دهد، نشان مي دهد كه مدلي يكسان براي اين كار وجود ندارد. راه حلي كه ميتواند در كشوري موفق باشد شايد در جائي ديگر چنين نباشد. تمام كساني كه روي تجربه كميسيون حقيقت كار كردهاند، بر اين نكته انگشت گذاشته و عموميت دادن به آن را خطرناك دانستهاند. دست يابي درست به گذشته بستگي دارد به عوامل مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي كه بر هم تاثير مي گذارند و از هم تاثير ميگيرند. مثلا در حاليكه در بسياري از كشورها، نظير آرژانتين، شيلي، آفريقاي جنوبي و غيره، كميسيون حقيقت توانست در سطح ملي تشكيل شود، در جاهاي ديگري، مثلا در گواتمالا و السالوادور كميسيون حقيقت با حمايت و ياري سازمان ملل شكل گرفت.
هدف اين كتاب شناساندن اين تجربههاست. معرفي و بررسي همه كميسيونهاي حقيقت، كه تا به حال در بيش از بيست كشور تشكيل شدهاست، در اين كتاب ممكن نبود. من چند نمونه از كميسيونهاي شناختهشدهاي را كه تاثيراتشان حتي از سطح ملي هم فراتر رفته و نيز چند نمونه از كميسيونهاي كوچكتر و با دامنه محدودتر را برگزيدهام. همچنين موضوع محاكمه و مجازات مسببين و عاملان جنايت و نقض حقوق بشر، كه در پيوند با كميسيون حقيقت قرار دارد، به موازات اين بحث به آن پرداخته شدهاست. اما تجربه دادگاههاي بين المللي در بخش جداگانهاي مورد بررسي قرار مي گيرد.
منبع اطلاعات اين كتاب گزيده و برگردان به فارسي نوشتههائي است كه در باره تجربه كميسيونهاي حقيقت و دادگاههاي بينالمللي به آنها دسترسي داشتهام. عمدا از تكرار ذكر نام منابع در متن خودداري كردهام. بخش بزرگي از مطالب اطلاعات و شرح وقايع است كه از چند منبع اخذ شده و بنابراين در صحت آن كمتر ميتوان ترديد كرد و ذكر مكرر نام منابع را غيرضروري مينمايد.
ازنزديك با هيچ كميسيوني در ارتباط نبوده ام اما در چند سال گذشته از طريق كتابها، روزنامهها، و سايتهاي اينترنتي مربوط به اين موضوع، سازمان عفو بينالملل، سازمان ديدهبانان حقوق بشر و نيز سايتهاي مربوط به دادگاههاي بينالمللي، بحث حول كميسيون حقيقت و دادگاهها را دنبال كردهام. مهمترين منبع در اين كار، كتاب ارزشمند خانم پاتريسيا هاينر بوده است كه از نزديك كار كميسيونهاي حقيقت را دنبال كردهاست و همچنين روزنامه ها و مجلات سياسي - عمدتا آلماني زبان- چند سال گذشته بوده است. از طريق اين منابع بود كه شناخت و جسارت لازم را براي كاري كه در اين كتاب صورت گرفته، يعني گزينش، جمع بندي، نقد و ارزيابي موضوع، بدست آوردم.
بارگذاری کنید
